رضاسلیمان نوری | شهرآرانیوز؛ «کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد.» از آن ضرب المثلهایی است که بر اساس شرایط زمان و مکان مصداقهای بسیاری میتوان برای آن پیدا کرد. اهل رسانه یعنی افرادی که صبح تا شب و البته شب تا صبح و به عبارت بهتر از لحظهای که پا به این وادی میگذارند تا لحظه خروج از این وادی که اغلب یا به جبر زمان و مکان است و در موارد معدودی هم به خواست دل با خبر سر و کار دارند و زندگی شان در اصل خبر است و بعد دیگر امور یکی از مصادیق این موضوع هستند. آنان هرچند دیگران را ۲۴ ساعته رصد میکنند تا بکرترین و بهترین اخبار و مطالب را برای مخاطبان تهیه کرده و به آنان ارائه دهند، اما وقتی خود به هر دلیلی موضوع خبر میشوند، کمتر به آنها توجه میشود و در اغلب موارد خبر آنان بیات شده و از دهن افتاده و سوخته به اطلاع دیگران میرسد. حال اگر خبر شادی باشد تا حدی جای اغماض دارد، اما متأسفانه خبرهای غم انگیز آنان هم اغلب این گونه است.
این مقدمه را گفتم تا به آخرین نمونه از این دست اشاره کنم و گلایهای از خودم و دیگر اهل رسانه داشته باشم، اما آخرین خبر این است که «حسین سرفراز» یا به گفته اهل رسانه یک نسل قبلتر «حسین سردبیر» هم به آرامش ابدی رسید و با این جهان خداحافظی کرد. شاید خیلی از دوستان هم نسل من که از اواسط دهه ۷۰ به خانواده بزرگ اهل خبر پیوستند و البته نسلهای بعد از من بگویند، او دیگر کیست؟ و اصلا چرا به او «حسین سردبیر» میگفتند.
حق هم دارند و داریم، زیرا که انقطاع نسلی روزنامه نگاری پیش آمده پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پرهیز روزنامه نگاران پیشکسوت از بیان خاطرات بزرگان این عرصه در سالهای گذشته باعث شده تا اهل رسانه پس از انقلاب یا هیچ از اسلاف خود در نیمه نخست سده گذشته ندانند یا در بهترین حالت تنها نام چند روزنامه اصلی آن دوران و برخی نویسندگان آن را البته آن هم به مدد آثار غیر رسانهای ایشان، چون ترجمه کتاب ها، فیلم نامهها و اشعار و داستانهای کوتاه و بلندشان بشناسند و حتی مثلا ندانند که دکتر علی شریعتی روزگاری سردبیر روزنامه خراسان بوده یا کتاب هفته احمدشاملو در اصل هفته نامهای از مجموعه مجلههای مؤسسه کیهان بوده است.
و، اما در پاسخ به این سؤال که حسین سرافراز که بوده و چرا به او میگفتند «حسین سردبیر»؟ اگر بخواهیم شناسنامهای به وی نگاه کنیم ۱۱ اسفند سال ۱۳۱۲ خورشیدی در داراب فارس متولد شده و ۷ شهریور ۱۴۰۱ در آمریکا درگذشته است و البته بیشتر این دوران یعنی از سال ۱۳۳۰ که برای آموختن تاریخ و جغرافیا راهی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد تا حدود سال ۱۳۶۰ که به آمریکا مهاجرت کرد ساکن تهران بود. او در کل این دوران و حتی چندین سال پس از آن، در آمریکا به شغل روزنامه نگاری مشغول بود. حسین سرفراز ابتدا کار روزنامه نگاری را در همان دوران دانشجویی با نوشتن مقاله، گزارش و تهیه گفتگو برای نشریه «آژنگ» به سردبیری ایرج نبوی آغاز کرد و آن گونه پیشرفت که با پایان یافتن تحصیلات دانشگاهی به یک روزنامه نگار حرفهای و تمام عیار تبدیل شد و درست در همین روزگار برای نخستین بار سردبیری را با نشریه «دنیای جدید» تجربه کرد.
تجربهای که برای او خوش یمن بود و بعد از آن تا پیروزی انقلاب اسلامی، سردبیر بیش از ۲۰نشریه گوناگون، چون مجلات «امید ایران»، «خواندنی ها»، «سپیدوسیاه»، «روشنفکر»، «تهران مصور»، «خوشه» و ... شد و به عبارت بهتر حسین سرفراز نخستین گزینه هر فرد یا مجموعهای که قصد داشت نشریهای نو منتشر کند، برای مسئولیت سردبیری بود، زیرا میدانستند با حضور او در این سمت، نشریهای پرمخاطب به بازار عرضه خواهد شد و بدین گونه وی در بین همکاران به حسین سردبیر مشهور شد، البته سرفراز تنها اهل انتشار مجله و هفته نامه نبود و مدتی هم با روزنامه «مردم» کار کرد و سپس نامش در جمع بنیان گذاران روزنامه «رستاخیز»
ثبت شد.
او از جمله بنیان گذاران سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و یک دوره رئیس هیئت مدیره آن نیز بود و مدتی هم مسئولیت مجله جوانان وابسته به روزنامه رستاخیز را بر عهده گرفت و همین آخرین کار رسانهای باعث شد تا در سالهای نخست پس از انقلاب نتواند حسین سردبیر باقی بماند و در نتیجه ترک وطن کرد تا بار دیگر سردبیر و البته مدیر مسئول باشد و در این قامت از آغاز دهه هفتاد ۱۰۵ شماره نشریه هفتگی ایران خبر را در آنجا منتشر کرد، اما خوب بالا رفتن سن و تولد رسانههای وابسته به رژیم سابق بسیار در آن دیار باعث شد تا او برای حفظ سلامت خود کم کم از فضای خبر دور شده و با دل مشغولی دیگر قلمی خود؛ یعنی شاعری و البته فعالیت در کانون دوستداران فرهنگ ایران در واشنگتن روزگار را سر کند. او که نخستین مشقهای شاعری خود را سال ۱۳۴۳ با انتشار مجموعه شعری نیلگون در عرصه نقد عموم گذاشته بود، آخرین اشعار خود را در غربت و تحت عنوان «مثل سروکاشمر» منتشر کرد تا ندا دهد که ایرانی اهل فرهنگ همچون سرو کاشمر همیشه مانا و جاودان است. مانا یادش، چون سرو کاشمر.